نقش برندها در استحكام رابطه ميان مصرف كننده و برند
بر اساس تعریف کاتلر (۲۰۰۰) برندها اساساً تعهد فروشنده در به انجام رساندن مجموعه خاصی از مزایا، ویژگیها و خدمات به خریداران است که سمبل پیچیدهای است و معانی مختلفی را در برمیگیرد. به طور خلاصه، معانی خاصی که برند به مصرف کننده میدهد، باعث میگردد ادراکات و تجارب او از محصول تغییر کند. به این سبب است که بسته به هویت یا ویژگیهایی که به برند منتسب میشود، به صورتهایی مختلف از سوی افراد یا سازمانها ارزیابی میشود. فایده کلی که مصرف کننده با استفاده و مصرف برندی خاص دریافت میکند، مزیتهای کارکردی و نمادین است که در ادبیات تجربی و تئوریکی بر این دو نوع مطلوبیت، تاکید شده است.
فورنیر (۱۹۹۸)،یک چارچوب ادراکی در حیطه روابط مصرف کننده و برند پیشنهاد کرده و بیان می کند که مصرف کنندگان، انواع مختلفی از روابط با برندها را بر طبق علایق و شرایط زندگی خود ایجاد می کنند. او با اقتباص از ادبیات روانشناسی و بازاریابی، نشان می دهد که نظریه ارتباط را می توان در زمینه رفتار مصرف کننده نیز بکار برد. او معتقد است که برندها می توانند شرکای فعالی برای رابطه باشند، زیرا آنها معمولاً توسط تبلیغ کنندگان و مصرف کنندگان انسان نمایی و جاندار پنداری شده اند. فورنیر همچنین توضیح می دهد که همچون روابط بین افراد، روابط میان مصرف کننده و برند نیز می توانند مفاهیمی برای مصرف کنندگان ایجاد کنند، زیرا این روابط در درون سطح تجربیات عادی ای قرار دارد که در برگیرنده اصلی ترین مفاهیم برای زندگی می باشند. به طور مثال، او پیشنهاد می کند که مصرف کنندگان می توانند از برندها برای بیان استقلال خود، ایجاد هویت شان و یا داشتن احساس خوب نسبت به خودشان استفاده کنند. فورنیر (۱۹۹۸) با استفاده از شباهت های رابطه میان اشخاص، پانزده شکل رابطه میان مصرف کننده و برند را تعریف می کند:
ازدواجهایی که با خواستگاری انجام میشود، دوستی های تصادفی، ازدواجهای سهل، شراکت های متعهدانه، بهترین دوستی ها، دوستی های تقسیم شده، خویشاوندی ها، روابط مبتنی بر اجتناب، روابط کودکی، معاشقه ها، وابستگی ها، چالش ها ، خصومت ها، امور محرمانه و بردگی ها. او همچنین یک سازه کیفی شش وجهی برای رابطه برند پیشنهاد می کند که شامل عشق/ اشتیاق، ارتباط با خود، وابستگی متقابل، تعهد، صمیمیت و کیفیت شریک برند می باشد (Fournier, 1998, 366). نظریه رابطه مصرف کننده با برند به مفهوم اصلاح شده تری از شخصیت برند اشاره دارد، زیرا حاوی این مطلب است که شخصیت برند در طول زمان، بر طبق تغییرات دوجانبه ای که میان برند (از طریق اقدامات فروشندگان) و مصرف کننده روی می دهد، متحول می شود. همچنین فورنیر (۱۹۹۸)، پژوهشگران را ترغیب می کند تا این پدیده را بیشتر بررسی نمایند و همچنین پیشنهاد می کند که پذیرش یک دیدگاه رابطه مدار از رفتارهای مصرف کننده می تواند بینش های جدیدی را در چندین قلمرو بازاریابی شامل وفاداری به برند، دلبستگی مصرف کننده، اعتماد مصرف کننده و مدیریت برند عرضه کند.
شخصیت برند و روابط میان مصرف کننده و برند
بر اساس چارچوب های نظری در باب شخصیت برند که توسط آکر (۱۹۹۷) و روابط مصرف کننده و برند که توسط فورنیر (۱۹۹۸) ارائه شدند و نیز بر اساس این فرضیه ی رابینز(۲۰۰۰) که روابط تحت تأثیر شخصیت های شرکای درگیر قرار دارند؛ آکر، فورنیر و براسل، (۲۰۰۴) تأثیر دو بعد از شخصیت برند را بر تکامل تدریجی روابط مصرف کننده و برند مورد بررسی قرار می دهند. آنها نشان می دهند که روابط با برندهای صادق در خلال زمان تقویت می شود (مشابه دوستی های نزدیک)، زیرا ویژگیهای خانواده مداری، سلامت و رفاقت که مشخص کننده شخصیت های صادق و بی ریا می باشند، بطور مثبتی با استحکام و رشد رابطه در ارتباطند. برعکس، آنها نشان می دهند که روابط با برندهای محرک به طول نمی انجامد، زیرا ویژگیهای جوانی، شور و شوق و استقلال که مشخص کننده شخصیت های هیجان آور می باشند، از یک طرف جذاب و قابل توجه بوده، اما از طرف دیگر بطور منفی با استحکام رابطه در ارتباطند. نویسندگان همچنین اثبات می کنند که تخلف برای روابط با برندهای صادق زیان آور بوده، اما برای روابط با برندهای محرک، مثبت می باشد. یافته های آکر، فورنیر و براسل (۲۰۰۴) حاکی از آن است که ابعاد متمایز شخصیت برند، از آثار متفاوتی بر روابط مصرف کننده و برند برخوردارند. اثبات می شود که این آثار، هم مستقیم و هم غیر مستقیم اند: ابعاد شخصیتی (بطور مستقیم) رفتارهای به نمایش درآمده در روابط را، تحت تأثیر قرار داده و (بطور غیر مستقیم) منجر به استنباط خصوصیت شریک می شوند.