نظام آموزشی، تاحدودی نوعی یک شکلی و یکدستی دانش آموزان را دنبال می کند، که نقطه مقابل هر نوع ابتکار وخلاقیت است.
حافظه محوری، تأکید بر پاسخ به جای پرسش، تک گویی و آموزش یک طرفه، حذف و انزوای دانش آموزان و معلمان پرسشگر و سؤال مند و فرهنگ سکوت از جمله ویژگی های دیگر نظام های آموزش غیرخلاق است.
با چنین مقدمه ای اگر فقدان آموزش های خلاق و خلاقیت را مسئله اساسی و بنیادین آموزش و پرورش بنامیم به بیراهه نرفته ایم. مقاله زیر با درک چنین نیاز و ضرورتی به موضوع خلاقیت، فرآیندها، عوامل و موانع آن پرداخته است؛ با هم می خوانیم:
از خلاقیت تعاریف متعدد و مختلفی به عمل آمده است. آنچه مسلم است لازمه هرگونه تحول، پویایی و حرکت خلاقیت است. بنابراین اغراق نیست اگر بگوییم انسان در تمامی پیشرفت هایش مدیون تفکر خلاق است.
خلاقیت ابتدا از روان ناهوشیار سرچشمه می گیرد و ایده های جدید است که با آنچه در حال حاضر وجود دارد کاملاً متفاوت است. موچی یلی معتقد است: بارآوری در آنچه که مربوط به عقاید، اختراع، تفکر و تخیل است خلاقیت نام دارد. شاید به جرات به توان گفت که جامع ترین نظریه در باره خلاقیت مربوط به گیلفورد است.
وی با تحقیقات فراوان به این نتیجه رسید که توانایی های فکری انسان را نمی توان در یک بعد خلاصه کرد و آن را هوش یا چیزی شبیه آن نامید. وی با روش های آماری دریافت که قوای فکری انسان را می توان به ۱۵۰ عامل مجزا که هر یک به تنهایی قابل اندازه گیری است تقسیم کرد که به نظر او برخی از این خصیصه ها مستقیماً در ظهور خلاقیت مؤثرند که آنها عبارتند از:
۱ -انعطاف پذیری؛ نوعی تفکر فی البداهه و لحظه ای به هنگام مواجه شدن با شرایط و مسائل جدید است.
۲- اصالت؛ مقصود از اصالت توانایی فکر کردن فرد به راه های غیرمعمول، غیرعادی و جدید است.
۳- سیالی یا روایی؛ جریان برقراری ارتباط و تداعی در فکر، بیان و عقیده است و بیشتر به تعداد یا کمیت پاسخ های فرد اتلاق می شود. به نظر گیلفورد کمیت، کیفیت زا است یعنی هر چه تعداد بیشتری ایده خلق کنیم برای پاسخ های کیفی و مناسب احتمال بیشتری وجود دارد.
مثلاً اگر از ما خواسته شود با حروف «ف ب پ ق ه» کلماتی را بسازیم بیشترین کلمات ساخته شده توسط یک فرد نشان از روایی یا سیالی فکر اوست. این ۳خصیصه منجر به تفکر واگرا یا غیرمتعارف می شود. پس می بینیم که خلاقیت یک روند منفرد نیست بلکه مجموعه ای از جریان های فکری است که به تفکر واگرا (خلاق) منجر می شود. با وجود اینکه در نهایت این تفکر واگرا است که به خلاقیت منجر می شود ولی در این جریان تفکر همگرا نقش مهمی دارد به عبارت ساده تر بدون استفاده صحیح و کافی از تفکر همگرا تفکر واگرا امکان پذیر نخواهد بود.