خلاقيت بنيادی و انطباق پذير

هدف از اين مقاله درهم شکستن يک اسطوره است. آن اسطوره اين است که برای آن که خلاق باشيم بايد يک ايدة سدشکنانه ايجاد کنيم که هيچ کس پيش از اين به فکرش نرسيده و از ديدگاه متعارف غير ممکن باشد.
منظور ما از ايده سدشکنانه ايده ای است که دنيا را به شکلی که می شناسيم تغيير دهد. اين نوع سدشکنی ها شامل هواپيمایِ برادران رايت، تلفنِ گراهام بل و لامپ برقیِ اديسون است.
ولی چه اتفاقی می افتاد اگر اين سدشکنی ها هرگز بهبود نيافته يا تعديل نشده بودند؟ در اين باره فکر کنيد: آيا ترجيح می دهيد با هواپيمای برادران رايت مسافرت کنيد يا با 747 ؟ پاسخ روشن است، البته 747 و نه هواپيمای برادران رايت. ولی به عقيدة بسياری، هواپيمای 747 به اندازة هواپيمای اوليه خلاق نيست. در حالی که 747 نتيجة صدها هزار بهبود و نوآوری کوچک است که در طول زمان اتفاق افتاده است.
ديدگاه عام دربارة خلاقيت عبارت است از کشف بزرگ، گلِ جانانه (در فوتبال)، انفجار بزرگ، موفقيت درخشان، سود آنی، و نظاير آن. خلاقيت نه تنها سدشکنی بزرگ است بلکه همچنين بهبود بخشيدن، ايجادظرافت و فوت و فن های صنعتگری در يک ايده نيز هست.
ديدگاه سدشکنیِ صِرف برای پيشرفت جامعه بسيار زيان بار است [1]، برای کشور های پيشرفته به نحوی و برای جوامع درحال توسعه به شکلی ديگر.
در کشور ما، اگرچه می توان گفت تشويق و ترغيب خلاقيت و نوآوری آغاز شده، اما بديهی است سياست گذاری جامعی آن را هدايت نمی کند. از سوی ديگر، انتظار جامعه بيش از توان آن است و اگر فرد، گروه يا مؤسسه ای توانسته باشد در موردی به دستاوردی رسيده باشد، آن را با دستاوردهای پيشرفته ترين کشورها مقايسه می کنيم و اهميت آن را ناچيز جلوه می دهيم.
از طرفی، می کوشيم دستاوردهای قابل توجه را در رسانه ها و جوامع صنعتی- اقتصادی به نمايش گذاريم. اگر يک ايرانی در خارج از کشور دستاورد عمده ای داشته باشد ـ با آن که می دانيم شرايط محيط و امکانات کشور خارجی موجب چنان دستاوردی شده ولی چون در قالب سدشکنی می گنجد، برای ارايه به عموم، آن را جذاب می يابيم. شايد در کمتر جايي در کشور، پيشرفت های تدريجی که با تفاوت هواپيمای 747 و هواپيمای برادران رايت قابل قياس است، تبليغ و تشويق گردد. قدر مسلم آن است که دربارة افراد، گروه ها ومؤسسه هايي که در کشور موفق به ايجاد خلاقيت های تدريجیِ قابل تقديری می شوند خبری به گوشمان نمی رسد.
در کشورهای پيشرفته وضعی کم و بيش مشابه وجود دارد. به عنوان مثال، در آمريکا طرز فکر ويژه ای حاکم است که رسيدن سريع به ثروت هنگفت، نيل به دستاوردهای خارق العاده از نوعی که دنيا را تغيير می دهد ـ ترانزيستور، ليزر، مدارهای مجتمع، و نظاير آن ـ مورد ستايش قرار می گيرد.

اما با آن که چنين ابداع هايي در آمريکا به وجود آمده، آن هم با کوشش پيشرفته ترين مراکز تحقيقاتی نظير آزمايشگاه های بلِ شرکت ای تی اند تی (AT&T) و آزمايشگاه های تحقيقاتی مختلف شرکت آی بي آم (IBM)، و بسياری ديگر، ولی ديدگاه کلی رسيدن به دستاوردهاي شگفت انگيز در کوتاه ترين زمان و با کمنرين هزينه است.

شايد بتوان گفت اين ديدگاه از يک طرز فکر عام در آمريکا مبنی بر رسيدن سريع به ثروت (get-rich-quick) سرچشمه گرفته باشد. به عنوان نمونه، دستگاه فاکس در آمريکا اختراع شد ولی به بازار فرستاده نشد زيرا هزينة به بازار رساندن آن، در کوتاه مدت غير اقتصادی تلقی گرديد.

آيا می توان امروز کسب و کاری را بدون يک دستگاه فاکس تصور کرد؟ اخيراً تقريباً در هر دفتر کاری در آمريکا و کانادا ـ و البته بسياری کشورهای ديگر، ولی از آنجا که کشورهای ذکر شده در اين مثال مد نظرند، به آمريکا و کانادا توجه شده است ـ يک دستگاه فاکس وجود دارد ولی هيچ کدام در آمريکا يا کانادا ساخته نشده، بلکه همه ساخت ژاپن يا ديگر کشورهای آسيای جنوب شرقی اند.
پس اين محصول غير اقتصادی نبود ولی اين ژاپنی ها بودند که ديد بلند مدت داشتند و تکنولوژی فاکس را بهبود بخشيدند تا اقتصادی شد.
تکنولوژی ويديو نيز اول در آمريکا اختراع گرديد اما مانند فاکس، برای تجاری کردن در کوتاه مدت، هزينه بر تشخيص داده شد. امروز غالب منازل در آمريکا و کانادا حد اقل يک دستگاه ويديو دارند ولی هيچ يک از شرکت هايی که اين دستکاه را می سازند به شرکت های آمريکايي يا کانادايي تعلق ندارند و تنها يک شرکت، کويزار، در تکزاس ويديو می سازد و آن هم متعلق به شرکت ژاپنی پاناسونيک است!
پس مسأله در کجاست؟ آمريکا در اين مورد امتحان خود را داده است و بديهی است درآنجا مسأله در نبود خلاقيت نيست. نگارنده براساس تجارب و مشاهدات خود، و نيز از آنجا که بحث اصلی ما عموميت خلاقيت است، در کشور ما نيز مسأله نبود خلاقيت نمی باشد و تحليل بالا در مورد آن به شکلی صادق است.
اما باز گرديم به مورد آمريکا. راجر فايرستين، استاد خلاقيت در دانشگاه بافالو می پرسد، <آيا مشکل بي صبری مردم آمريکای شمالی است؟ آيا مسأله گرايشِ به سرعت به سود رسيدن است؟> سپس ادامه می دهد، <اين بخشی از مسأله است؛ دليل ديگر ديد ما دربارة خلاقيت است.>
در اين باره، پژوهشگران در انگليس دو نوع خلاقيت شناسايي کرده اند: (1) خلاقيت انطباق پذير و (2) خلاقيت بنيادی. بجش عمده ای از اين تئوری بر اين امر که فرد چه ميزان ساختار را در مورد مسايل ترجيح می دهد دلالت دارد.
خلاقيت انطباق پذير عبارت است از کارکردن در درونِ سيستم سازمان، شرکت، يا هر مؤسسة ديگر، برای آن که با ملايمت به کار ادامه داده و کارا تر و هزينه- مؤثر تر شود. خلاقيت انطباق پذير بر بهبود تدريجی کيفيتِ محصول يا فرايند موجود تأکيد دارد. کسانی که انطباق پذيری را ترجيح می دهند، راه حل های جديدی که در نحوه عملکرد سيستم می گنجد تدبير می کنند.
خلاقيت بنيادی الگوی متعارفِ رفتار يا باورهای متعارف را در هم می شکند. در حقيقت، اين شيوة خلاقيت است که راه و روش های پذيرفته شده اي را که کار ها انجام می شوند به چالش می طلبد. اين شيوة خلاقيت، گسست از ديدگاه سنتی جهان را به وجود آورده و روش هايي معرفی می کند که غالباً افراطی ترند. کسانی که گرايش به خلاقيت نوآورانه دارند مسايل بی ساختار را ترجيح می دهند.
می توانيد حدس بزنيد که هواپيمای برادران رايت ازکدام نوع بود. بلی، خلاقيت بنيادی. اين هواپيما ديدگاه سنتی دنيا در آن زمان را، مبنی براين که ماشينی که از هوا سنگين تر است نمی تواند پرواز کند، درهم شکست. اما اين خلاقيت انطباق پذير بود که هواپيما را ايمن تر، سريع تر، راحت تر و ازلحاظ تجاری عملی تر کرد. تصور کنيد چگونه يک مهماندار به در های خروجی هواپيما در هواپيمای اوليه اشاره می کرد؟! اصلاً دری نداشت.
ازطريق خلاقيت بنيادی دستگاه فاکس و تکنولوژی ويديو اختراع گرديدند اما اين خلاقيتِ انطباق پذير بود که آن ها را به بازار فرستاد و برای ما ارسال سند های مختلف را به دورترين نقاط جهان سودآور و امکان پذير کرد.
به تئوری مربوط به دو نوع خلاقيت بازگرديم. اين تئوری بدين ترتيب تدوين گرديد که در سازمان ها افرادی شناسايي شدند که يا خلاقيت بنيادی و يا خلاقيت انطباق پذير از خود بروز می دادند. مشاهده شد که بعضی در تدبير ايده هايي که سيستم جاری را بهبود می بخشيد توان فوق العاده ای از خود نشان می دهند، در حالی که بعضی ديگر در خلق ايده هايي که سيستم را به چالش می طلبيد عالی عمل می کردند. وقتی اين دو گروه برای حل مؤثر مسأله ای همکاری می کنند، تنايج درخشان خواهد بود.
چنان که شايد حدس زده باشيد، اين دو گروه دنيا را بسيار متفاوت می بينند. ناتوانی يا بی ميلی يک گروه در درک توانايي های ذاتی گروه ديگر برای حل مسايل، غالباً می تواند به جای حل مؤثر مسأله به <جنگ> منجر شود. آزمون هايی وجود دارد که می توان به عنوان ابزاری جهت به دست آورن درکی از توانايي هايي که هريک از اعضای گروه های کاری به گروه می آورد، به کاربرد.
هماهنگ نمودن اين دو نوع خلاقيت در سازمان ها مستلزم شناساندن فرهنگ سازمان به افراد خلاقِ اين دو طيف است و اين خود نياز به عطف توجه مديريت سازمان به پيچيدگی های مربوط به اين موضوع تخصصی را دارد. در اين شمارة فصل نامه، مقاله ای زير عنوان<ضرورت خلاقيت در رهبري و تحکيم فرهنگ سازمانی> آمده است که در آن به بحث تخصصی نسبتاً جامعی در اين مورد پرداخته شده است.